Tuesday, July 21, 2009

یخ‌در‌بهشت مهربانی :) ه

‌آب‌طالبی را گرفته و گذاشته توی فریزر، بعد روی آب‌طالبی یخ‌زده بستنی وانیلی گذاشته و آورده که چون هوا گرم است بخوریم. اگر بدانید چه چیزی است. اگر بدانید که چه مزه‌ای دارد، آن‌هم توی آن لیوان‌هایی که با طرح‌های قدیمیشان آدم را یاد خانه مادربزرگش می‌اندازند. اگر بدانید که خوردن آن ترکیب سبز و سفید چه حالی می‌دهد.
به خیالم برای همین‌چیز‌ها زنده‌ام. برای یخ‌دربهشتی که درست می‌کند و اینکه هر وقت قایم می‌شوم پیش از ریختن اولین دانه اشک تنهاییم سر می‌رسد. به خاطر صدای گرم آدم‌هایی که از من دورند اما یادشان نمی‌رود تلفن کنند. به خاطر کژال که بعد از کلاس زبان با من پیاده می‌آید که نکند نبودن آدرین را حس کنم. به‌ خاطر این چیزها زنده‌ام. این نشانه‌های کوچک دوستی. اینکه حس کنی الآن فلانی دارد توی دلش برای من دعا می‌کند، یا اینکه فلانی به خاطر من به جای کفش‌های پاشنه‌بلند قرمزش کفش‌های پیاده‌روی‌اش را می‌پوشد. ه

1 comment:

Lily said...

ghorboonet beram, akhe ye doone zoonK (deghat kon, zoong na, zoonK) bishtar nadarim ke.