یکی از آن اولین آدمهایی بود که فهمید ما به هم زدهایم و اولین کسی بود که بدون ذرهای ترس از ناراحتی احتمالی من، با شنیدن این خبر گفت «خوشحالم». لپتاپش را باز کرد و عکسهای دفاع را نشانم داد. گفت ببین چهقدر با هم فرق دارید. با خنده هم نشانم داد و بعد پرسید «حالا ناراحتی؟» گفتم «نه». گفت «میفهمم» و میفهمید.
برای همین چیزهاست که دوستش دارم. ه
برای همین چیزهاست که دوستش دارم. ه
No comments:
Post a Comment