یک تکه از دندانم میافتد. آن را توی دستهایم میگیرم و نگاه میکنم. تکه دندانم هم نگاهم میکند. به من میخندد. میگوید: شما آدمها از دندانها، موها و پوستتان تشکیل شدهاید. به من میگوید مراقب خودت باش. هیچ نباید گریه کنی. ارزش هیچکدامشان به اندازه من نیست. قبول؟ میخندم. میگویم قبول. میاندازمش توی لیوان شیرم.
فردا باید بروم دیدن دندانپزشکم. ه
فردا باید بروم دیدن دندانپزشکم. ه
No comments:
Post a Comment