دختر خوبی است. یک جورهایی آدم حسابی است. اما خوب، باهاش خوب تا نکردهاند و حالا هم دیگر دیر شده که بخواهد چیزی را عوض کند. حالا دیگران اذیتش که ميکنند میایستد نگاهشان میکند. مثل این سگهای ولگردی که یکیشان را توی هر قصهای میشود پیدا کرد. این سگهایی که سنگ میاندازی طرفشان و نمیروند. فقط میروند یک ذره عقبتر میایستند و خیره نگاهت میکنند. انگار که امید دارند ناگهان دلت بسوزد و برایشان یک تکه نانی چیزی بیندازی. این جور سگها روی روح انسانی و غلبه نیکی بر بدی بیش از اندازه حساب میکنند. دخترک هم همینطور است. انگار نمیخواهد باور کند که هر روز خدا دارد از دیگران سیلی میخورد و هیچکدام از این سیلیها شوخی نیستند. نشانههای بدجنسی هستند که او را هدف گرفتهاند چون میدانند سلیطه بازی در نخواهد آورد. خیلی صبور است، حتی اگر این طور به نظر نرسد. دختر خوبی است. برای خودش آدم حسابی است. یا شاید قبلا بوده... ه
Saturday, October 31, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
1 comment:
loved it.
Post a Comment