پ.ن. این روزها مثل ترازو شدهام. مثل ترازو در آن چند ثانیهای که عقربهاش در انتخاب عددی برای نشان دادن مردد است. میرود و برمیگردد. میرود و برمیگردد. میروم و برمیگردم. می روم و برمیگردم.
مثل عقربه ترازو که خوب میداند رفتن و برگشتنش حقیقت وزن را ذرهای عوض نمیکند، این همه جابجا میشوم که دل خودم آرام بگیرد. دل صاحبمرده خودم! ه
پ.ن. استاد گرام یک کلک آموزشی سوار کرد و مهلت پایاننامه ما را سه ماهی افزایش داد. وقتی داشتم امضای داورها را برای نامه الطاف آموزشی میگرفتم، ناگهان احساس تنفر مثل موجی از دلم به همه جای تنم منتشر (دقیقا منتشر) شد. دیدم که اگر از شدت درد روحی بمیریم کسی شعور درک مرگ فلسفیمان را ندارد. لزوما عزیزی باید از دست برود تا برویم پشت عنوان «مرگ» از نوع فیزیکیش قایم شویم. دیدم که ما نیستیم که زندگی میکنیم. ما نیستیم که به هم دل میسوزانیم. ما نیستیم که به هم آرامش میدهیم. مرگ است که این کارها را میکند. مرگ است!ه
پ.ن. نامجو به سیم آخر زده؟
پ.ن. کلمه اعدام برای من مثل یخ است که کسی بیهوا بگذارد روی آن تکه از پشت کمر آدم که گاهی از لباس بیرون میماند. حالا کسی روی پشت ملتی یخ گذاشته است. از سرمایش سینوسهای پیشانیم میسوزد.
پ.ن. بگو دستی مرا وقتی از روی آن عدد میگذرم، بگیرد. بگو من را بگیرد. هر دستی، هر چه قدر هم غریبه، فقط مرا محکم بگیرد. بگو... بگو... ه
مثل عقربه ترازو که خوب میداند رفتن و برگشتنش حقیقت وزن را ذرهای عوض نمیکند، این همه جابجا میشوم که دل خودم آرام بگیرد. دل صاحبمرده خودم! ه
پ.ن. استاد گرام یک کلک آموزشی سوار کرد و مهلت پایاننامه ما را سه ماهی افزایش داد. وقتی داشتم امضای داورها را برای نامه الطاف آموزشی میگرفتم، ناگهان احساس تنفر مثل موجی از دلم به همه جای تنم منتشر (دقیقا منتشر) شد. دیدم که اگر از شدت درد روحی بمیریم کسی شعور درک مرگ فلسفیمان را ندارد. لزوما عزیزی باید از دست برود تا برویم پشت عنوان «مرگ» از نوع فیزیکیش قایم شویم. دیدم که ما نیستیم که زندگی میکنیم. ما نیستیم که به هم دل میسوزانیم. ما نیستیم که به هم آرامش میدهیم. مرگ است که این کارها را میکند. مرگ است!ه
پ.ن. نامجو به سیم آخر زده؟
پ.ن. کلمه اعدام برای من مثل یخ است که کسی بیهوا بگذارد روی آن تکه از پشت کمر آدم که گاهی از لباس بیرون میماند. حالا کسی روی پشت ملتی یخ گذاشته است. از سرمایش سینوسهای پیشانیم میسوزد.
پ.ن. بگو دستی مرا وقتی از روی آن عدد میگذرم، بگیرد. بگو من را بگیرد. هر دستی، هر چه قدر هم غریبه، فقط مرا محکم بگیرد. بگو... بگو... ه
3 comments:
miss u honey!!
ey vaal!! kheili khube!! dige beshin ghaalesh ro bekan bere peye kaaresh!
midooni dude! man fekr mikonam hata zehne khodam ham enghadr ahmagh baar oomade ke narahati baayad hatman fiziki baashe ke bi azaab vojdaan tojih kaar nakardan haam ro bokone...
ye baar haalam khub nabood, be ostaadam goftam o sare jalase naraftam, badesh shab ke ostaadam ro tu daneshgah didam ke dasht az door mioomad, eyne ye bacheye 10 saale dar raftam ke maslan mano nabine ke did... engar baayad dar haale ehtezaar tu khune miboodam avaze in ke darb o daaghun dar haale ghadam zadan baasham :-<
oh! che toolani!
in bood comment-e man :D
bah, cheghad peynevesht! eival, bimaarie man contagious bud pas?
man bar aksam! bimari e fiziki baram mohem nis, age roohi bashe khodam ro tahvil migiram! hatman ellate inke galudard am khub nemishe va hanuz marizam hamine :))
adama aghleshun be cheshmeshoone! ta ye chize maaddi o nabinan hichi nemifahman, albatte gahi hamoono ham nemifahman!
Post a Comment