Monday, October 5, 2009

یهو به خودت می‌آی و می‌بینی که دوباره چه‌قدر خسته‌ای. انگار همه انرژی این چند روز یه توهم بوده، یا شاید جو گرفته بودتت. چه خبره؟ یعنی سرماخوردگی به این حال انداخته تو رو؟ یا اینکه درست و حسابی نخوابیدی؟ یا برنامه‌هایی که جور در نیومدن؟
شاید هم فقط چون وقتی کسی به اون دوگانگی‌ای اشاره کرده که این روزا به همه زندگیت بدل شده، تو دیدی که هیچ‌چیز واقعا عوض نشده و از خودت پرسیدی دارم چی کار می‌کنم؟؟؟ دیدی که نمی‌دونی و دیدی که هیچ‌چیز دور و برت گارانتی نداره که بخوای بهش اعتماد کنی و تو دوباره به همون پوچی همیشگیت رسیدی. داغون و خسته!! حالا باز نگه داشتن چشمات هم انرژی می‌بره.

پ.ن. چرا این بلاگ همیشه پر از این همه روضه‌خونیه؟ نکنه یه جایی از وجود من حسابی گندیده که دیگه هیچ شادی‌ای بیشتر از دو روز تو وجودم پا نمی‌گیره! ؟ ه

3 comments:

ea said...

Khubi bache? chi shod kaaraat? resoondi be deadline?

Unknown said...

این که من از هیچ کس و هیچ کی و هیچ کارشون خبر ندارم احساس بدی بهم می ده.. مدام باید به خودم یادآوری کنم که تقصیر خودمه، نه این که بقیه دوستم نداشته باشن.. دست کم امیدوارم اینطوری باشه..

Amir said...

ajab.....