Monday, October 19, 2009

مثل دست‌هایم، با آن پوست پیر چروکیده‌شان

هور هور... صدای خون که توی تمام رگ‌های مغزت جابجا می‌شود. فشار خونت بالا نیست؟ حتما همین‌جور موقع‌هاست که آدم‌ها سکته می‌کنند. مغزشان تیر می‌کشد و بعد یکجایی احساس درد می‌کنند و تمام! یکی از همین رگ‌ها پاره می‌شود و خون که این‌طور دیوانه‌وار توی رگ‌های به آن ریزی می‌دویده فواره می‌زند.

هور هور... به خودت می‌گویی آرام باش. چیزی نشده. ذهنت می‌دود به آن روزی که توی اتاقت از خواب بیدار شدی و اولین چیزی که یادت آمد این بود که ... اه... مهم نیست. لازم نیست حتی به این چیزها فکر کنی. بعد ناامیدانه به فردا فکر می‌کنی! به فردا که اولین کلمه‌ای که یادت بیاید همین کلمه است. خاطره استدلالی که پشت این کلمه بود! خوب تو هم به من توهین کرده بودی. هیسسسسسسس... به این چیزها فکر نکن لطفا... هور هور... به مغزت بگو یادآوری نکند. بگو خاطره تمام محاکمه‌هایی که شده‌ای، تمام توهین‌ها، تمام جواب‌هایی که پس داده‌ای، تمام روزهایی که آخرشان تو به اعدام محکوم شده‌ای را فراموش کند. روزهایی که درشان به اعدام محکوم شده‌ای و درجا، بدون فرجام‌خواهی حکمت را اجرا کرده‌اند. تقصیر تو بوده! همه این چیزها تقصیر تو بوده!

تقصیر من نبود. من را ناخواسته به این بازی کشیدند. من آنجا که بودم داشتم آرام آرام برای خودم فرو می‌ریختم. حتی بر سر کسی هم آوار نمی‌شدم. توقع هیچ‌چیزی هم نداشتم. منظورم این است که روزهایی بود که در آنها به هیچ چیز امیدی نداشتم. اما تلاشم را کردم. همه تلاشم را کردم. خوب خسته بودم. بیشتر از این نمی‌شد. یا شاید می‌شد و من به عقلم نمی‌رسید. یعنی اشتباه کردم؟ یعنی کم بود؟ همه توان من کم بود؟ مثل کسی که دارد با آخرین رمقش راه می‌رود و آن هم توی راهی که خودش شروع نکرده. راهی که کس دیگری می‌رفته و این آدم... حالا... یعنی کم بود؟... کم بود؟ کم بود که ادامه داد و تازه انتظار هیچ چیزی را هم نداشت. یعنی همه این چیزها یک مشت کولی‌بازی بود؟ خودش را مضحکه خاص و عام کرده بود که آخر سر؟؟ ... تقصیر من نبود!.. نبود... باور کنید.

حالا دیگر کولی‌بازی ندارد. مثل همه آدم‌هایی که اعدام می‌شوند، ناگهان از هیئت یک زندانی در می‌آیم و رها مثل پرنده‌ها می‌پرم. این بار نامرئی. دیگر،هیچ‌کس، هیچ‌کجا، به من سنگ نخواهد زد.

ه

2 comments:

Lily said...

jigari, seems like we need to talk! gho'boooner beram ina chie minevisi bache jaaan. albatte bemaanad ke man ba aghle naaghes am faghat nesfesho mifahmam, vali hamun nesfesh ham bad bood! da'va nakon ba kasi, harki bache bazi dar miare tablo behesh begu kojaye akhlagh esh ya karesh zaayast. a'saab e khodeto khurd nakon. midunam inaee ke migam harfe mofte, vali az in fasele va ba in zehne ghaaty e khodam bishtar nemitunam begam, chon ghazie ro nemidunam ke...hala azat khabar migiram bebinam chi shodi khoshgelam :* love u

Lily said...

hezaaam too rooohet! koja iii pas? worried iim ha!!