Wednesday, August 19, 2009

تو؟؟؟ ه

به من می‌گوید نمی‌خواهم بروم دکتر قرص بگیرم که بعد کچل بشوم و یک بدبختی به بقیه بدبختی‌هایم اضافه کنم.

این‌ها را می‌نویسم که اگر یک روز گذارت به این‌جا افتاد و دیدیشان، بفهمی که از سر دلخوشی زیاد نبود که هر دو خط موبایلم را خاموش کردم و گذاشتم که یادم برود که اصلا می‌شناختمت. این‌ها را می‌نویسم که دیگر مجبور نباشم زحمت توضیح دادن به تو را هم تحمل کنم.

پ.ن. این روزها سرگیجه دارم در حد تیم ملی. تو که از این چیزها خبر نداری طبیعتاً! ه