بهش نگاه کردم. بعد خندید. عین بچههای شیطون خندید. گفتم بازیت گرفته؟ بازهم خندید. ه
اینجوری شد که به دل نگرفتم. فک کردم خودش بهتر میدونه که داره چی کار میکنه. حتی تصمیم گرفتم که باهاش بازی کنم. منظورم اینه که یه وقتایی هم کیف میده. ه
Sunday, December 12, 2010
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
No comments:
Post a Comment