Tuesday, November 10, 2009

نه... تکان نخور... ه

هیس... چیزی نگو... فقط سرت را بگذار اینجا، روی سینه‌ام. این‌جوری صدای قلبم را هم می‌شنوی. اگر گریه کنم، اشکم راست می‌افتد روی موهایت. تکان نخور. بگذار اشک‌هایم آرام آرام لابلای موهایت که دارند کم‌پشت می‌شوند، لیز بخورد. نه تکان نخور. بگذار گونه‌‌ات روی سینه‌ام باشد. تکان نخور... اینجوری هم تو آرام می‌گیری هم من. مثل مادر و کودکی که بعد از زایمان به هم می رسند. با کیفیتی متفاوت از قبل. یکی از دنیای پر از نور و صدای تازه ترسیده و دیگری اسیر افسردگی بعد از زایمان است. هیچ می دانستی بهترین دوای هر دو تایشان همین نزدیکی است؟ باید بچه را بگذارند روی سینه مادرش. اینجوری صدای قلب مادرش را می شنود و قلب مادرش هم از صدای نفس‌های آن موجود کوچولو آرام می‌گیرد. مثل من و تو... من و تو که هیچ‌ کدام نه مادر آن دیگری هستیم و نه بچه اش. با این همه دوای درد هر دو ما همین است. ... آرام بگیر. سرت را بگذار همان‌جا، روی سینه‌ام، بماند. این‌جوری گریه مدام من هم تمام می‌شود. ... نه... نباید تکان بخوری... آرام بگیر. ه

3 comments:

. said...

آره برای هردو لازمه. خیلی هم لازمه. سر صبح که اومدم این رو خوندم کلی بهتر شدم. ولی خوب منم اون وسط دلم میخواد گریه کنم. اشکالی که نداره؟ :) :*

ea said...

biaa baghalam

Unknown said...

نه.. نه.. هیچ کی بغل اون یکی نمی ره.. هیچ کی حق نداره اون یکی رو بغل کنه.. وقتی هیچ کی نیست که من رو بغل کنه نمی خوام هیچ کس دیگه ای هم هیچ کس دیگه ای رو بغل کنه.. من اصلا دست و دلباز نیستم. اصلا..