نشسته «بر باد رفته» دیده، بعد هوس کرده که زنگ بزند از خواب بیدارش کند. زنگ هم زده، بیدارش هم کرده. با هم حرف هم زدهاند. خوش هم گذشته. بعد که قطع کرده همانجا نشسته یک دل سیر گریه کرده. دلش خیلی گرفته بوده. ه
Sunday, November 29, 2009
Subscribe to:
Post Comments (Atom)
9 comments:
خوب اگه من بودم حتما بازم زنگ میزدم نمیذاشتم بخوابه. تو هم حتما دفعه بعد همین کار رو بکن
I love gone with the wind! the best book/characters/... ever! we should totally watch it together some time! boro application hato send out kon bia inja beshinim baham bebinim!
hooosht! dadgaah chi shod?
بد نبود. آقاهه ظاهرا نمیخواست بندازه زندان ;) بیشتر فرمالیته بود :)
Eh, man in "hooosht" o ke goftam, ba farzaneh budam :DD yevaght nagi dustaye farzaneh che bi adaban :DD
ok che aaaali, pas hamechi halle dige, khoda ro shokr :)
نه نگران نباش، هممون از یه قماشیم :P
گلی جان خیلی نگران نباش!!
آدرین سالها در معیت خودمون آداب معاشرت آموخته!
in zoong khodesh kojast pas?
همین دوروبرهاست. مثل
godfather
نشسته داره نظاره میکنه
:P :D
Post a Comment