Wednesday, October 6, 2010

خ. یعنی خر! ه

داشتیم گزارش‌ها را می‌فرستادیم اهواز. پرینتر کوفتی هم که طبقه بالاست و من مدام بین دو طبقه در رفت و آمد بودم. خ. داشت با ا. حرف می‌زد. راجع به خر کردن رییس نمی‌دانم کدام اداره‌ای که فلان مناقصه را دست گرفته بودند و چی و چی. من هم داشتم از روی لیست پرینتر چک می‌کردم که پرینت‌ها درست و درمان برود. گزارش‌های بی‌مذهب این‌قدر زیاد بودند که دستگاه دو بار ورق تمام کرد. دفعه دوم وقتی داشتم بلند می‌شدم بروم بالا، مچ دستم را گرفت. ناگهانی و بی‌حرف. تعجب را که توی نگاهم دید گفت: من می‌رم پرینت‌ها رو می‌آرم. تو خسته شدی. ه

جمله‌ای که گفت امری نبود. اما در خودش یک‌جور امر کردن داشت. دست من را تا وقتی که دوباره سر جایم ننشستم، توی دستش نگه داشت. فشار دستش که دور مچم حلقه شده بود می‌گفت که نمی‌شود حرفش را زمین بیندازم. زور دستش از من بیشتر بود، مردانه بود،. زمخت بود، اما مهربان هم بود و آدم را وادار می‌کرد باهاش راه بیاید. ه

می‌دانی؟ یک‌وقت‌هایی بد نیست که بگذاری همه چیز مثل قصه‌های توی کتاب‌های درپیت پیش برود. یک وقت‌هایی خیلی کیف می‌دهد که برای چند لحظه همه اصرارت بر استفلال رای زنان و رفتارهای استاندارد محیط کاری را کنار بگذاری و اجازه بدهی که یک مردی با تو همان‌جوری رفتار کند که مردهای خوب فیلم‌های مسعود کیمیایی با زن‌های خوب اطرافشان برخورد می‌کنند. یک‌جورهایی مهربان و حمایتگر و البته زمخت و زورگو. این کار لا مذهب باعث می‌شود احساس خیلی خوبی به آدم دست بدهد. یک جور احساس حمایت شدن که البته ،در هر حال، نباید بیشتر از چند ثانیه طول بکشد. بیشتر از چند ثانیه، دیگر خیلی مزخرف می‌شود. مثل شیرینی زیادی که ناگهان گلوی آدم را می‌زند... ه

2 comments:

Unknown said...

manam, manam!! baraye man mitune yekam bishtar az chand saanie tool bekeshe :D chonke oghdei shodam!!

Lily said...

haha, I totally agree with mozhgan, mine can even linger for a day or so! Zoong jaan age vase to ziadi kard, begu baghiye ye hemayat esho post kone vase ma, be ghole mozhgan oghde'i shodim lol.
vali jeddi ... "ba'zi" vaght ha adam delesh "cliche" mikhaad.